I Guds Namn, Förlåtaren, Barmhärtigaste Förlåtaren
Fortsättning om Husein och hans betydelse för röda.
Ju, ja, varför älskar de röda hjälten Husein? Varför har man satsat 100%
på Husein?
Ju för han hatar livet och offrar sina barn utan tvekan och
om han blir vägledare då förstås kommer många obotliga ”muslimer” följa honom
till graven tillsammans med de övriga orörlig- grubblande muslimer och kapitalister:
www.nilgoon.org/archive/firoznodjoumi/articles/Firoz_Nodjoumi_Gheyrat.html
( Kom ihåg författaren är ärligt och tar inte upp Lenin, Stalin, Mao, Chingiz Khan, Tito... )
از دینداری تا غیرتمداری
فيروز نجومی
آنچه مسلمان را سخت بر آشفته و برانگیخته میکند چیزی ست که او توهین پندارد به مقدسات دین و اصل و اصول دین داری. هر چه کمتر از غلّو و گزافه گویی و یا حمد و ثنا و ستایش در توصیف نماد های دینی، بکار رود، توهین بشمار آورد. وای بآن لحظه ای که کلمه ای به نقد و نفی بر اساس واقعیات و حقایق نا خوشآیند تاریخی، بزبان آری و یا خبر و تصویری به مزاح و شوخی و یا قصه ای با اشاراتی به مقدسات و عناصر دین اسلام در نقطه ای از جهان انتشار یابد و به گوش مسلمانان برسد. بی درنگ کفن پوشند، چوب و چماق و قمه بدست گیرند. به شورش بر خیزند و بآتش کشند و دست به تخریب و ویرانی زنند. چه خاکها که بر سر خود نریزند. چه مویه ها و شیون و زاری ها براه نیندازند. در بیشتر اوقات چند نفری هم جان خود را با طیب خاطر از دست میدهند. رهبران و قدرتمدارن نیز به تایید و تصدیق خط و نشان ها و اعلامیه های تهدید آمیز و حتی فتو ای مرگ خطا کار را صادر و برای سر بریده متهم جایزه تعیین میکنند.
بعبارت دیگر، مسلمان هرگز حاضر نیست که صندوقچه دین را بگشاید و به درون آن بنگرد. مسلمان دوست دارد که صندوقچه دین را همانگونه که از نسل پیش از خود دریافته است در بسته نگاه داشته و در بسته به نسل دیگر انتقال دهد. هر گاه که بشنود در این صندوق که او نسل پس از نسل بر دوش خود حمل کرده است و پیوسته بر بار آن افزوده شده است بجای طلا و جواهرات گران قیمت چیزی جز مفرغ در آن یافت نمیشود، چنان بر افروخته میشود و عصبیت چنان بر او مستولی شود گویی که جریان خون در رگ های ش متوقف شده است و آماده است که آسمان را به زمین آورد..*
براستی چیست موجب این شور و احساسات شدید مسلمان؟ چیست که او را از برتابیدن کوچکترین نگرش انتقادی و یا سخن منفی، از طنز و مزاح در باره نمادهای مقدس دین ناتوان میسازد؟ چرا در مصاف با آنچه او توهین می پندارد همیشه باید بازای صلح و مصلحت و نرم خویی، به قهر و خشم و خشونت و خونریزی، متوسل شود؟ آیا توهین زایل کننده تقدس است؟ آیا نقد و نفی و یا شوخی و مزاح و یا آنچه مسلمان توهین فرض میکند، میتواند ساحت پیامبران و امامان را چرکین و پست و تقدس و طهارت شان را نابود سازد؟ آیا توهین میتواند آنها را از عرش آسمانها به قعر زمین فرو آورد و عصمت الهی شان را لوث کند؟
این تمایل به غلیان و جوشش احساسات با کوچکترین تلنگری، این عصبیت و عصیان و سپس قهر و خشم و خشونت را در قشری از مسلمانان باید ناشی از حالتی دانست که در مسلمان ذاتی ست که بآن غیرت میگویند. غیرت حالتی است دفاعی. حمیتی است در جهت بقا و حفظ و نگاهبانی تقدس، شرف، عزت، ابرو و ناموس. نرمخویی، گذشت از خطا و نادیده گرفتن گناه، برابر است با بی غیرتی. خداوند خامنه ای، رهبر معظم، جانشین امام زمان، بارها آنان که مذاکره و مراوده با آمریکا را توصیه نموده و آنرا امری عقلانی و سودمند تعریف نموده اند، بی غیرت خوانده است. سعدی شیراز در بوستانش چه خوب گوید:
اگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی
اوحدی شاعر، غیرت مداری و دینداری را یکی میداند:
هرکه غیرت نداشت دینش نيست
آن ندارد دین کسی که این ش نیست
مسلمانان مردمانی هستند که سخت دارای غیرت اند چون دین خود را بشدت دوست دارند. بدون دین احساس میکنند که نیستند و پوچ. برای آنان دین هویت است. دین آبرو و حیثیت است و حتی بالاتر از ناموس. در دفاع از دین از هیچ چیز رویگردان نیستند. آماده اند که جان خود فدا کنند و جان دیگری بگیرند. هر نگرشی بجز نگرش اولیای دین را توهین آمیز تلقی می کنند و خلاف دین. چرا که خود فاقد ابزار قضاوت و داوری هستند. زیرا که مقلد و تابع و پیرو مجتهد و مفتی هستند و یا امام و مرجع تقلید. به جرات میتوان گفت که کمتر از یک درصد از مسلمانان هرگز دست شان به کتاب آیه های شیطانی سلمان رشدی نرسیده بوده است و یا هرگز آثار نجیب محفوظ نویسنده مصری، برنده جایزه نوبل در ادبیات را هرگز مطالعه نکرده بوده اند. اما این موجبی نبود که در پی جدا ساختن سر از تن سلمان رشدی نباشند و یا تیغ را بر گلوی نجیب محفوظ نگذارند. تسلیمه نویسنده بنگالدشی بجرم بی احترامی به اسلام به زندان محکوم شد، بی آنکه گفتار او مورد بررسی قرار گیرد. با این وجود تسلیمه را باید بطور مخفی فراری میدادند تا جان او را حفظ نمایند. و نیز چشم بسیاری از مسلمانان به کاریکاتور های منتشر شده در نشریه دانمارکی نیفتاده بوده است و یا سخنان پوپ بندیک شانزدهم را در باره پیامبر اسلام خود هرگز نشنیده بوده اند. اما کفن پوش های مسلمان به خیابانها ریختند و چه ویرا نی ها که ببار نیآوردند.
بعبارت دیگر، مسلمانان دگر نگری و دگراندیشی را اهانت ی به عرض و آبرو و عصمت خويش میدانند. نفی و نقد دین آتش غیرت را در درونشان شعله ور سازد و بی درنگ به واکنش و حفظ و حراست ارزشها و باورهای خود و یا آن صندوقچه در بسته که از اجداد خود به ارث برده اند و بر آن تصور ند که پر از جواهرات گران قیمت است، بر می خیزند. امام خمینی نمونه غیرت اسلامی بود و هنوز هم هست. او بود که بعنوان جانشین خدا روی زمین، سلمان رشدی نویسنده پاکستانی-هندی- انگلیسی را به جرم انتشار آیه های شیطانی و اهانت به ساحت پیامبر اسلامی محکوم به مرگ ساخته و برای سرش جایزه تعیین نمود . چرا که تاریخ زندگی رسول خدا را تنها از یک زاویه میتوانی بنگری. هر نگرشی دیگری برخاسته از اندیشه و بیان آزاد، تجاوز است به عرض و ناموس مسلمان. در برابر چنین تجاوزی رهبر باید غیرت خود را بروز داده و بی درنگ متجاوز را به مجازات رساند تا دگر اندیشان را درسی عبرت انگیز بیاموزد. این دست غیرت بود که از آستین بیرون آمد و احمد کسروی یکی از بزرگترین و شجاع ترین اندیشمند ان ایران را به جرم بی احترامی به دین اسلام بقتل رساند. البته چون قدرتمداران آن زمان نیز غیرتمدار بودند به توصیه آیت الله های دیندار قاتلین احمد کسروی را از زندان آزاد ساختند و پس از انقلاب به قهرمانان تاریخ پیوستند.
غیرت مداری یکی از خصایل برجسته امام خمینی بود. امام خمینی هشت سال جنگ را بمنظور تسخیر قدس از راه کربلا ادامه داد بآن دلیل که غیرت در درونش شعله ور بود و اجازه صلح و مذاکره را باو نمیداد. چون مسلمانی غیرتمند بود، آتش بس و بدتر از آن عقب نشینی را با بی آبروئی یکی میدانست. سرانجام پس از هشت سال کشتار و تخریب و ویرانی، صلح را پذیرفت و بنا بر اعتراف خود به نوشیدن جام زهر تن در داد.
مسلمان غیرتی ست و غیرتی واقعیت را دیر می پذیرد و باید به پرداخت هزینه گرانبار تری تن در دهد. مسلمان غیرتی از جان و مال میگذرد که بکوبد آن دهان را ، بشکند آن قلم را و نابود سازد آن اندیشه را که بوی نفی (به شوخ و یا به جد) مقدسات دینی از آن برآید. عارف بزرگ، مولوی خاطر نشان میکند که:
غیرت حق بود با حق چاره نیست
کو دلی کز حکم حق صد پاره نیست
غیرت آن باشد که آن غیر همه است
آنکه افزون از بیان و دمد مه است.
محمد با یوری شهروند مسلمان هلندی که تیو ون گو را به جرم ساختن فیلمی در بیان استعمار و استثمار زن مسلمان بقتل رساند، نمونه دیگری است از غیرت اسلامی. مسلمان بر آن باور است که مقدسات را حافظ و نگهبان است وقتی که سکوت و ترس و وحشت آفریند. غیرت چشم عقل و خرد این مسلمان سلحشور را نابینا ساخته بود. چرا که مسلمان ناتوان است از این درک که تقّدس ی که با کشتار آزادی وجود ش امکان یافته است، تقدس نیست بلکه پستی ست. که سر کوب نو اندیشی و اندیشمند ی و آفرینش و خلا قیت در انسان، خیانت است نه عبادت. ظلم و ستمگری ست نه خدا پرستی.
رئیس جمهور، آقای احمدی نژاد نیز پس از امام خمینی نمونه ی بارز دیگری ست از غیرت و غیرت مداری. او را نه هراسی است از محاصره نظامی و نه از تحریمات سیاسی و اقتصادی. چرا که همچون یک دیندار متعهد، آتش غیرت در درونش شعله ور است. از سر غیرت است که در برابر یهود های اشغالگر به مقاومت برخاسته و هالوکاست را نفی میکند. غیرت او ست که مجوز گذشت را صادر نکند از آنچه او حق لاینفک خود میداند. غنی سازی اورانیوم را حق خود دانسته و خارج از محدوده مذاکره و چند و چون قرار داده است.
روشن است که آقای رئیس جمهور در میان حق های بیشمار دیگری که مردم ایران از آن محرومند فقط یک حق را بر گزیده است. آنکه دفاع و نگهبانی اش نیازمند به بروز غیرت است و سلحشوری علیرغم ضعف و ناتوانیهای درونی و بیرونی. چون او مردی غیور و غیرتمند است آزادی را خلاف آبرو و ناموس خود میداند. باین دلیل آزادی را نفی و سرکوب کند تا آنجا که اقتدار دارد. او آزادی را نه تنها چیزی نمیداند که جدا سازد انسان را از حیوان بلکه آنرا اساسا حیوانی داند و عامل بی غیرتی و بیعاری و بی بند و باری که راز و رمز صندوقچه دین را بیابد و درب آنرا بگشاید و چیزی جز مفرغ و یا اسارت و بندگی در آن نیابد. دست یابی به انرژی هسته ای، آنقدر ضروری، آنقدر حیاتی قلمداد شود که گوئی نبود و عدم آن بقا و موجودیت ملت را تهدید به نابودی کند. بدون کسب این حق ایرانی باید ادامه دهد به زندگی در رسوایی و بی آبرویی و سرافکندگی.
آقای احمدی نژاد بعنوان ره رو راه امام خمینی در سوی حفظ عرض و ناموس ملت در برابر زور گویان امپریالیستی گام نهاده است و در پی سرافرازی و سربلندی ست. چون شراره های غیرت در درونش زبانه میکشد، هزینه ها و خسارات را می پردازد ولی هرگز راه صلح و مصالحه را در پیش نگیرد تا آن لحظه ی نهایی که اگر چه خوار و ذلیل شود اما به نا چار در پیروی از امام فنا ناپذیر، جام زهر را نوش جان کند. چرا که غیرت مدار ناتوان است از اندیشه به هزینه و سود و زیان. تنها آنکه غیرت دارد آماده پرداختن هزینه است. بدست آوردن چیزی کمتر از آنچه او حق می پندارد بی غیرتی است. او پیوسته آماده دفاع است از حق. بی جهت نیست که هوا خواهان او غیرتمند ترین مسلمانان روی زمینند: پاسدار ها و بسیجی ها و مصباح زاده و طلبه های مدرسه حقّانی. بی جهت نیست که اعراب علاقه خاصی برئیس جمهور ایران دارند. چون آنها نیز بسیار غیرتی اند.
حافظ شیراز چه خوب میگوید:
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد.
حماسی ها نیز غیرتمند اند. آنها مثل عرفات و عباس و الفتح نیستند که با اسرائیل وارد در مذاکره صلح شوند. علیرغم ضعف و ناتوانی نظامی و مالی، غیرت بآنها اجازه نمیدهد که چیزی کمتر از نابودی کامل اسرائیل را طلب کنند. آنها دین دار و غیرت مدارند.
آری غیرت پوششی است اطمینان بخش . پوشش بر ضعف و حقارت است و بر جهل و نادانی، که ذاتی است و نهفته در سرشت مسلمانی. چرا که بمثابه یک مسلمان باید که روزانه حداقل هفده بار خود را بخاک افکنی و به عجز و ناچیزی خود در پیشگاه پرقدرت و لایزال باریتعالی اعتراف و تسلیم محض و مطلق خود را اعلام داری. هرگز نپرسد و نجوید مسلمان که خدای بآن بزرگی که خالق و ارباب بر دو جهان است چه نیازی دارد به شمارش حمد و سجده انسانی. آنچه او را وادار باین اعتراف کند، هراس و وحشت است از سوختن در شراره های آتش جهنمی.
این ضعف و حقارت درونی- که خود عدم اتکا به نفس را موجب گردد- نیازمند پوششی اطمینان بخش است. غیرت این پوشش را برای مسلمان فراهم آورد. غیرت او را سلحشور سازد. شجاعت و شهامت باو بخشد بآن حد که به استقبال مرگ و تخریب و ویرانی رود. غیرت حجاب مردان مسلمان است. پوشاننده کمبودها و زشتی های درونی ست. غیرتی عربده کشد و غرد و خروشد، بدون دلیل و برهان. اگر بگوئی حضرت محمد حرفه دینداری را آغاز نمود با راهزنی، چنان برافروزد که اگر کارت بر رگ های ش فرو کنی از آن گچ سفید بیرون جهد. یعنی که کالبد ش خشک و منجمد گردد. چون دینداری را از راه احساس با چشمهای بسته پذیرفته است از روشنایی عقل و خرد گریخته، تامل نتواند و ضریب تحملش به صفر گراید. این کمبود درونی در مسلمان است که غیرت پوشش دهد و مخفی سازد. باین عبارت مستضعفان بیش از هر قشر اجتماعی دیگری غیرتی هستند. افشای این ضعف و حقارت درونی، غیرتی را سخت بهراس وا میدارد، اینست که هر خونی را بنام دفاع و نگهبانی از مقدسات و عرض و ناموس، میریزد تا حقارت خود را بپوشاند. . هم چنانکه سعدی شیرین سخن گوید:
غیر تم هست و اقتدار م نیست
که بپوشم ز چشم اغیار ت.
مسلمانی که حنجره خود را دریده و مشت آهنین در هوا کوبد، جهل و نادانی خود را انکار کند. آنکه مسلح است به سلاح عقل و خرد نه از سوختن در آتش جهنم هراسی بخود راه دهد و نه از رو در رویی با دگر اندیش و افکار کفرآمیز
اینست تنها نمونه هایی، نه تجزیه و تحلیلی کامل و جامع از دینداری تا غیرت مداری.
*بعضا اعتراض کنند که این مسلمانان غیرتمدار اقلیتی بیش نیستند و هرگز نمایندگی مسلمانان را ندارند. درست است. اما تا زمانیکه در برابر این اقلیت سکوت بر میگزینند و علنا از دفاع از آنچه اسلام راستین می پندارند سر باز میزنند و از محکوم کردن تندرو ها و فنا تیک های دیندار غیرتمدار خود داری میکنند ، ضرورتا موجودیتی نخواهند داشت و شکایت آنها مبنی بر اینکه مسلمین جهان هرگز دارای یک صدا نبوده اند، مورد اعتنا قرار نخواهد گرفت.
Vi vet väl nu numera det stämmer dessa utsagor efter sovjets erfarenhet med muslimer: "Använd muslimer som martyrer då man sparar på ammunitionen, sin egen". Speciellt efter revolutionen i Iran då man visade sin غیرت och utvisade USA och Israel men välkomnade alla sådana författaren fast inte Iranska kamrater.
Men
författaren (röd färg) svek sina kamrater i de röda länder som steg in i Iran
efter revolutionen. Han flydde till väst, och som förräderi mot andra röda kamrater funktionerade inte som tolk eller ombud mellan mullor och de övriga röda ( som Kuba, Kina...) med
lång erfarenhet i statsvetenskap och belöning för de kritiserande, karikatyr
ritande oppositionen. Han valde "väst" för att bevisa sig själv att han är anpassningsbar och flexibel därav försatte med sin "religion". Det är så synd att sådana som författaren eller Lenin eller Stalin före Irans revolution varnade inte några miljon Iranier för sin religion och sina religiösa ledare, tråkig nog. Kanske de röda aldrig tänkte så:
"Vad än händer är bättre en amerikans hund i regionen och under Lenin-isters bakgård. Om denna faller då Irak är redan med oss och då hela regionen med sina olja, gas, natur reservat faller till älskade kamraters bröst och väst blir svagare, eller?"
Kanske i
författarens kultur ligger att håna eller göra narr av andra? Här lite vits:
Före
revolutionen - behövde man håna, göra narr av Zoroastrier eller
rita karikatyr av Zarathustra? Kunde de gå på universitet eller?
Behövde man skratta åt armenier eller Jesus? Kunde armenier bli
artister eller? Förlöjligades judar? Behövde Iranska judar fly till Israel? Fanns inte ett lag att skydda de som ville dricka
alkohol? Fanns inte muslimer utan Hejab? Slog man flickor på
högskolor på grund av deras klädsel? Spottade man på Umar eller fanns något
väsentlig skillnad mellan sunniter och shiiter? Fanns inte muslimska, icke
muslimska skådespelare? Spottade man på deras grav ifall om de var lättklädda?
Behövde man överhuvudtaget håna sina landsmän eller det blev lag efter
"islamisk" revolution? Var alla Iranier ateister innan
revolution? Urinerade Iranier på sovjets ambassad efter revolution
eller Iranier var artiga före revolution? Attackerade iranier som hundar
Kinas ambassad eller Iranier var artiga? Men konstig nog de som kallade
ett och annat USA var ”religiösa” eller? Var inte alla vänliga mot varandra eller hjälpte inte varandra under revolution eller alla var fanatiker, naiva, ultra stolta ( غیرت ) över sin religion? Ju det fanns de som hade غیرت som författaren menar ( som i alla länder finns extremister ) men varför - ifall man var medvetet om det - var de röda tyst? De borde innan och under revolution göra narr av Koran eller? De borde rita karikatyr av profeten eller? Var de naiva, analalfabet... eller? De kunde ju historia eller deras غیرت förblindade de själva?
Har inte författaren غیرت ? Ju han - har han bor ju i väst men inte i öst. I väst finns social skydd men i öst. I öst behöver man jobba direkt men i väst man behöver säga "jag söker skydd". I väst kan man studera utan att sälja sig eller sin fru. I väst finns oberoende kyrkor ...
1 - no comment
2 - Författarens kamrater har mer غیرت än muslimer de kan inte se att Marxist - Leninism är död. Eller om det är inte så fallet då de styrande eliter i författarens nya land är antingen okunniga idioter , inte intelligenta som författaren eller kanske USAs hund i regionen eller?
3 - Författarens kamrater har mer غیرت än muslimer och inte bara det de är mer rasister än rasister de struntar i andra - speciellt eliter - som sitter i fängelse för det finns inte andra "tänkande" som kan göra narr av Lenins sjukdom eller av Marx lyxliv. Dessutom detta betyder att högutbildade kamrater utan problem kan styra "arbetare", de "blåögda". Jämför med 3 på bilden på vänster sida.
4 - Först:
Här tipsar en kamrat till Irans ledning. Bakgrunden är att shiitiska "röda" imamer attackerade Irans president, Mr. Ahmadinejad då han blev "nationalist". Dessa röda imamer anklagade Mr. Ahmadinejad bland annat för gudlöshet för dels den shiitiska religion känner ingen gräns, dels man har gjort revolution just för "religion" och alla martyrer skulle bli "besvikna" . Nu Irans ledare följer denna tipset: Iran + islam då han uttalar sig. Som vi har också sett - nu alla muslimer är inte riktiga muslimer efter revolution så det är bra att väcka deras "nationalistiska sida" ifall .....
Sedan vi ser att man attackerar Mr. Ahmadinejad för Mr. Ahmadinejad följer inte ( det sägs så) ledaren som han borde göra. Därför man vägleder andra att attackera Mr. Ahmadinejad för han går sin väg, han är inte flock djur som "arbetar klassen". Se fortsättningen senare i bloggen.
Här kamraten säger att man ska ta bort demonstrationer från gata annars...
Om man läser i författarens (Mr. K. Nikkhoh) andra blogg ser man att författaren "gillar" inte de "gröna" demonstrationer men glad över att regimen är förskräckt!
5 - Här visar kamrater äkta
غیرت för sina "arbetande klasskamrater". De reagerar utifrån sina kunskap som de gjorde i Iran. Detta betyder att de verkligen menade "Ni har demokrati" när de anlände till sina nya länder.
6 - som vi har lärt oss av de röda: man ska se till att oavbrutet propagera fiendes fall, missöde, olycka och men stolt över sina framgången även det inte finns något framgång, se Saddams fall.
Tillbaks till den röda älskade Husein som är numera mer än röd någonsin. Ju man ska satsa 100 % så att till och med Che skulle beundra honom. Ju mer fanatiker desto mer fotsoldater för högre mål. Därför många hadither. Men varför stoftet, jord från Husein från Karbala har blivit så viktig? För shiiternas imam Zaman som skulle uppenbara sig i Kabbeh på grund av Saudiarabien måste ändra sina planer och uppenbara sig i Karbala, bara liten justering....
Detta betyder att Saudiarabien ska hänvisa shiiter Karbala inte till Kabbeh, jag menar allvar.
Här vill Husein konkurrera med Jesus.
Hälsningar från Mohammad till Husein: "Lycka till..."
Detta betyder att Saudiarabien ska hänvisa shiiter Karbala inte till Kabbeh, jag menar allvar.
Som vi har sett demonstrationerna i Bahrain:
Man har delat män och kvinnor på var sin sida på gator, detta betyder att
Iran lyckats tillverka "fanatiker". Sedan som vi vet att dessa shiiter ville
ha sina rättigheter. Jag vet inte vad menas, var det förbjudet shiitisk religion? Ville de
nu bo enkelt och bort från materiella livet, eller? Ville de dela oljan med Iran eller
Libanons Hizbollah? Vad ska Ni göra om de växer i Era land?
Ska Ni ha separata buss för män och kvinnor? Ska de utöva sharielagar?
Ska de bestämma över utrikespolitik? Ska de förbjuda kristendom?
Ska de bestämma era "konst"?... Ska Hizbollah ha ambassad ? Vad ska Bahrain göra?
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar